تقریبا بیشتر والدین تصویری کلی و مشترک و ایده آل از فرزندانشان و آینده آنها در ذهنشان دارند. والدین می خواهند آنها صمیمی، مهربان و سخت کوش و موفق باشند، به سلامتی خودشان اهمیت بیشتری بدهند، با اخلاق باشند و به قوانین شما ودیگران احترام بگذارند و نسبت به دوستان، خانواده و دوستان حانوادگی شان مهربان و مودب باشند.

اما فرزندان برای ارضاء نیازهایشان می خواهند به دنبال اهداف خودشان بروند و پیشرفت از آن جایی نشات می گیرد که فرزندان ما دوست دارند بدون در نظر گرفتن والدینشان برای آن چه راضی شان می کند، کوشش کنند. بسیاری از والدین تلاش و کوشش دارند فرزندان خود را به شکل تصویر ذهنی خود تبدیل کنند. دراین صورت است که عشق و مراقبت کنار می رود و رابطه شان به خشم و عصبانیت و انتقاد مبدل می گردد.

والدین اغلب عقیده دارند برای آنکه خود را والدین خوبی بدانند باید راه درست را به فرزند خود نشان بدهند و گرنه او به هیچ جایی نخواهد رسید. چگونه می توانم بیکار بنشینم و فرزندم را به مخاطره بیاندازم؟ اما باید بگویم والدینی که اصرار با این دارند که موفقیت فرزندشان وابسته است به آن که دقیقا به جایی برسند که آنها می خواهند، بیش ترمانع خواهد بود تا یاری رسان.

آیا تا حالا از خود سوال پرسیده اید که، ((آیا من به نحوی زندگی می کنم که خود می خواهم یا این زندگی چیزی است که والدینم برای من انتخاب کرده اند؟ “واقعیت این است که شما بیش تر شبیه آن چیزی هستید که خود می خواسته اید نه آن ها. و احتمالا کاری که اکنون انجام می دهید رضایتبخش است.

گلسر می گوید: تنها تصویر مشخصی که من و همسرم درمورد آینده ی فرزندمان بسیار موافقش بودیم آن بود که دوست داشتیم بعضی ایام تعطیل را در خانه ی ما گذرانده و در آن زمان با هم رفتار خوبی داشته باشند. همچنین این تصویررا درذهنمان داشتیم که با ما و با یکدیگر رابطه ی خوبی داشته باشند. و تا جایی که می توانیم در ذهن تصویری کلی ازآن ها داشته باشیم که آن گونه که فکر می کنند بهتراست زندگی کرده و موفق باشند. ما درنهایت با کمک تئوری انتخاب درک کردیم، آنها براساس تصاویر ذهنی خودشان زندگی خواهند کرد. و نه تصاویر ذهنی ما. اما، ما سعی داریم هرچه از دست مان برمی آید انجام دهیم تا آن ها را متقاعد کنیم که تصویری از داشتن رابطه ی خوب با ما و با یکدیگر درذهن داشته باشند.

 

 

چه میزان درقبال آن چه فرزندمان می شوند مسئولیت داریم؟

همه والدین مسئولند که بیاموزند که برای کاهش احتمال اینکه فرزندشان در سنین نوجوانی به انواع انحرافات کشیده شوند، چه کاری را باید انجام دهند؟ این یک سوال اساسی است.

و اما پاسخ: کاری که می توانیم و باید انجام دهیم، پرورش آنها به سبکی است که احتمال غیر مسئول و ناخشنود بودن آن ها را در بزرگسالی کم تر کند. کاری  که باید انجام دهید اینست که در تمامی جنبه های تربیتی مهم است، تمام سعی خود را بکنید تا از خود تصویر فردی مهربان در ذهن فرزندتان بسازید. این مسئله هیچ گاه ساده نیست بویژه تا زمانیکه این فلسفه ناموثررا دنبال کنید که اگر فرزندتان بدرفتاری می کند، تنها کاری که باید انجام دهید توجه بیشتر است، آسان نگیرید و او را مجبور کنید درست رفتارکند. ” هرچه بیشتر سعی کنید فرزندتان درست رفتار کند او بیشتر مقاومت خواهد کرد و خیلی زود شما دو نفر کمتر با هم گفتگو خواهید کرد.

شما باید صبور باشید و توجه داشته باشید، تا زمانی که رابطه هایتان را بهبود نبخشید، هیچ یک ازتلاش هایتان به نتیجه نمی رسند. قبل از سنین 12 یا 13 سالگی می توانید به راحتی با اکثر بچه ها کناربیایید، حتی اگر غیر این هم باشد حداقل والدین آن ها کوچک می شمرند و نگران نافرمانی های آن ها نیستند.

ممکن است تا آنجا که می خواهیم از ما حرف شنوی نداشته باشند یا شاید نسبت به خواهر یا برادرشان بدجنسی کنند، اما در موارد مهم مثل دوری از خطر، محافظت از سلامتی و رفتن به مدرسه آن ها به حرف ما گوش می دهند زیرا بیشترین نیاز به تعلق را به والدین خود دارندو روی ما بسیارحساب می کنند. آن ها حس می کنند ما تا چه میزان آنها را دوست داریم و به درستی باور دارند که والدین رفتارهای بد آن ها را بسیار تحمل می کنند و با این وجود اگر به کمک نیاز داشه باشند کنار آن ها خواهند بود.

مهمترین و اصلی ترین مسئله ای که در مسیر فرزند پروری در برابر والدین قرار گرفته این است که آن ها چگونه می توانند با هم به صورت دوستانه زندگی کنند و درعین حال تصاویر ذهنی خود را ارضاء نمایند. هنگامی که آنها با یکدیگر تعارض دارند، مثلا وقتی می خواهید آنها تکالیف خود را انجام دهند و لی فرزند شما می خواهد تلویزیون نگاه کنند و معمولا والدین بیش از فرزندان ناراضی هستند و ما باید راهی برای حل این تعارض پیدا کنیم.

پیشنهاد نمی کنیم که در زندگی فرزندتان مداخله کنید یا آن ها را رها کنید تا هر کاری که دوست دارند را انجام بدهند، نباید نقش خود را به عنوان والدین او نادیده بگیرید، البته تعداد کمی از فرزندان به دلیل ناپختگی از والدین خود چنین انتظاری دارند.

این نکته را هرگز فراموش نکنید، اگر فرزندان به والدین خود علاقمند باشند کنترل ایشان را می پذیرند. اما نمی خواهند که کاملا تحت کنترل آنها باشند. تقریبا در همه سنین آن ها از والدین خود توقع دارند که به ایشان در زندگی قدرت انجام کاری را که معقول می دانند را بدهند. مهم  است که در مورد چیزی که معقول است و یک والد تا چه میزان کنترل را باید به کار ببرند، مثلا بچه ای که در شهر به جای دوچرخه سواری یا استفاده از اتوبوس می خواهد مجانی سفر کند، نیاز به راهنمایی دارد. و به همین دلیل بسیار مهم است که رابطه ای قوی با فرزندتان برقرار کنید تا هم به شما بگوید که چه کار می خواهند انجام دهندو هم این که اگر آن چیزی که آنها می خواهند انجام دهند در نگاه شما غیر مسئولانه بود تا حدودی کنترل از جانب شما را بپذیرند.

پس اگر در هر سن و سالی میان شما و فرزندتان بر سر خواسته هایتان تفاوت و تعارض وجود داشته باشد و شما رابطه ی خوبی با همدیگر داشته باشید، معمولا این امکان را دارید که در مورد این تفاوت ها گفتگو کنید و هر دوی شما می توانید سازش را بپذیرید. پس همیشه دروازه گفتگو را باز نگه دارید.

از آن جا که چه بزرگ و چه کوچک نیاز شدیدی به قدرت داریم. گفتگو و سازش تنها راهی است که والدین و فرزندان بوسیله ی آن می توانند نیازهایشان را برآورده کنند و هم چنان با هم کنار بیایند.

والدینی که گفتگو نمی کنند و سعی در مجبور ساختن فرزند خود دارند صرف نظر از آنچه او می خواهد، همیشه خشمگین و عصبانی هستند و یا سعی می کنند با رشوه دادن قدری کنترل بدست بیاورند. جنگ میان والدین و فرزندان شکل خشم رو در رو به خود می گیرد، اما ازجائیکه بچه ها درمقایسه با پدرو مادرشان قدرت حقیقی کمتری دارند جنگیدن آنها معمولا شکل غیر مستقیم به خود می گیرد؛ مانند کناره گیری، افسردگی، سرکشی، بیماری روان تنی و یا مصرف دارو.

 

منبع: زمام زندگی خود را در دست بگیر

دکتر ویلیام گلسر

ترجمه: مریم افشار خاص

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

keyboard_arrow_up