سعی کنید به این سوالات پاسخ دهید:
1: چرا بسیاری از افراد از روابط خود ناخشنود هستند؟
2: آیا شادی یک انتخاب و عادت است؟ و باید آن را انتخاب و به آن عادت کرد؟
3: آیا بین شما و دیگری روانشناسی کنترل بیرونی حاکم است؟
4: آیا لذت های آنی و شادی های دروغین در برابر رضایت و خشنودی پایدار ما قرار دارند؟
جمله درمانی:
هر روز و هردم از زندگی تان می توانید برگزینید که پر از شادی و آرامش و عشق باشید. این یک گزینش است و گزینش با شماست.
(یانی منینتس)
اگر زندگی شادی ندارید، آیا از خودتان پرسیده اید چرا این گونه اید؟ چرا اوضاع بر وقف مرادتان نیست؟
شاید شما از روش کنترل دیگران استفاده می کنید: می خواهید بدانید چگونه؟
1: شما می خواهید که دیگری کاری را انجام دهد که خودش نمی خواهد و معمولا از روش های مختلف به صورت مخفی یا علنی سعی می کنید کاری که شما می خواهید، را انجام دهد.
2: فرد دیگری تلاش می کند شما را مجبور به انجام کاری کند که شما نمی خواهید.
3: تو و دیگری هر دو تلاش می کنید تا یکدیگر را مجبور به انجام کاری کنید که نمی خواهید.
4: شما خودتان را مجبور به انجام کاری می کنید که برایتان دردناک یا حتی غیر ممکن است.
اگر بیمار نیستیم، اگز از فقر شدید رنج نمی بریم و یا اگر به سن پیری و کهولت سن نرسیده ایم وجود سایر مشکلات انسان مانند: خشونت، بزهکاری، بدرفتاری با کودکان و همسر، اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی، شیوه روابط جنسی زود هنگام و خالی از عشق و مشکلات هیجانی همگی ناشی از روابط نا خشنود است.
((ویلیام گلسر بنیان گذار تئوری انتخاب))
شادی یک انتخاب است و عادت است و عده ی کمی آن را انتخاب و به آن عادت می کنند. خیلی از افراد طوری زندگی می کنند که انگار یک روز در مسیر عمر سرانجام به شادی خواهند رسید، مثل کسانی که به یک ایستگاه می رسند و این قسمت زندگی آن ها همیشه در یک مسیر باقی می ماند و ای کاش هایشان فقط زیادتر می شود؛ و داستان زندگی آن ها از نوع” وقتی خوشحال می شوم که……”است. آنها به این امید هستند که روزی به شادمانی خواهند رسید، در حالی که خودشان را فریب می دهند. به خاطر بسپارید زندگی برای هیچ کس بی نظیر نیست ولی واکنش ها و انتخاب های ما می توانند آن را بی نظیر کند. چرا که شاد زیستن یک انتخاب و تصمیم مهم است.
افراد شاد متفاوت از افراد ناشاد فکر کرده، واکنش نشان می دهند و انتخاب های بهتری دارند. جان سی مکسول در کتاب هنر اندیشیدن نقل می کند ((یکی از دوستانم دو دختر دارد و جالب است که آنها ازیک قضیه واحد با دیدی متفاوت نگاه می کنند، خواهر کوچکتر در سال آخر کالج اش درخحواست ادامه تحصیل خود را به دانشکده دارو سازی فرستاد و پذیرش گرفت ولی خواهر دیگرش خیلی موافق نبود. مادر دلم برای کیم می سوزد، او مجبور است 4 سال دیگر هم درس بخواند. این اتفاق برای یکی فرصت و باعث مسرت و شادی بود و برای دیگری یک کار بیهوده و عذاب آوراست.
یا اینکه ممکن است یک نفر به محض از دست دادن کارش به این نتیجه برسد که اکنون فرصت این را پیدا کرده تا کار جدیدی را تجربه کند و استقلال کاری بدست بیاورد. ولی در همان شرایط دیگری تصمیم بگیرد خود را از یک ساختمان بیست طبقه به پایین پرت کند و به همه چیز پایان بدهد. پس در شرایط یکسان یک نفرلذت می برد و دیگری خود کشی می کند. بستگی به انتخاب های ما دارد، یکی شرایط را فاجعه بار و دیگری آن را فرصت می داند. پس انتخاب های ما و طرز فکری که به انتخابهایمان داریم می توانند دید ما را نسبت به جهان هستی تغییر داده و سرنوشت ما را رقم بزند.
ما خیال می کنیم که آدم های خوشبخت و غیر خوشبخت به همین صورت به دنیا آمده اند، اما هر دو نوع این افراد کارهایی انجام می دهند که خلقیات آن ها را می سازد و تقویت می کند. آدم های خوشبخت به خودشان اجازه می دهند و انتخاب می کنند که خوشحال باشند و آدم های غیر خوشبخت به انجام کارهایی که آن ها را ناراحت می کند ادامه می دهند.
چرچیل معتقد است “آدم بدبین در هرفرصتی گرفتاری می بیند وآدم خوشبین درهرگرفتاری فرصتی را”
ویکتور فرانکل بنیان گذارلگو تراپی در کتاب انسان در جستجوی معنا می گوید: “معنای زندگی همان معنایی است که شما برایش درنظرمی گیرید” حال اگر معناهای شما مشکل داشته باشند دنیای شما نیز می تواند دچار مشکل شود. فرانکل مدت زیادی را در اردوگاه های کار اجباری اسیر بود و تمام خانواده او به جز خواهرش در این راه قربانی شدند؛ اما چنین فرد با تدبیری چگونه این گونه زندگی و محیط سرشار از تنش و آشوبناک را قابل زیستن می دانست؟
منبع: زندگی به سبک تئوری انتخاب
نوشته: مجید احمدی